خبرگزاری حوزه/ شهدا زنده اند؛ آنقدر زنده که نزد خدا روزی می خورند؛ این نشانه زیبا و دوست داشتنی از حقیقتی که قرآن کریم بر آن توجه و تنبه می دهد، اشارتی است برای اهل یقین.
و شهدا پیشروان کاروان یقین و پرندگان سبکبال آسمان وصالند.
وقتی زندگی و خاطرات و وصیتنامه شهدایمان را مرور می کنیم، اشاره هایی را می یابیم که راه را نشانمان می دهد.
وقتی انگشت خدا اشاره می کند به سوی بهشت
اشاره هایی که می توان دریافت از کجا نشأت می گیرند و تا کجا می برندمان.
اشاره هایی که از آنسوی زمین و در قلب بهشت یقین، ارسال می شوند.
آری؛ اگر کسی یقین نداشته باشد و دلش به چیزی قرس نباشد، چرا باید جانش را در کف دست بگیرد و مقابل گلوله و آتش سینه سپر کند؟
آنها هم مثل ما بودند؛ مثل ما. اما...!
مگر آنها همین امیال و غرایز و تمنیات و ویژگی های جسمی و روحی که هر انسانی دارد را نداشتند؟
چرا داشتند اما، در اختیار داشتن یک چیز مهم تر باعث شد تا بتوانند از همه این موانع عبور کنند و پرشی بلند داشته باشند از دنیای دنی به بهشت برین و آن عبارت است: از یقین!
یقین به وصال الهی در بهشت اعلی و مهم تر از آن، نوشیدن شهد مصفای رضای حق در ملکوت قرب.
می خواهیم از یکی از این نام آوران آسمان و گمنامان زمین سخن کنیم؛ از طلبه روحانی شهید سيد مهدي اسلاميخواه که در اول شهريور 1336 در يكي از روستاهاي شهرستان سبزوار به دنيا آمد.
سيد مهدي تنها سه سالش بود كه به همراه خانواده راهی تهران شد.
او سال 1344 تا 1350 در دبستان چهاردانگه به تحصيل گذراند.
با آن که نونهالی بود اما نشانه های نبوغ و كياست در او موج می زد.
وقتی نونهالی خوش فهم، راهی بوستان حوزه می شود
اما سید مهدی که نه تنها در شهرت بلکه در دل و روحش هم «اسلاميخواه» بود راهي حوزة علميه شد و در مدرسه علمية «حجت» ثبت نام کرد.
سپس به مدرسه علميه «چيذر» رفت و بعد از چندی رهسپار قم شد.
این شهيد سعید وظیفه خویش می دانست که درخلال تحصيل، به وعظ و تبليغ هم بپردازد و از این عرصه به هیچ وجه غافل نشود.
این شهید سعید که تا سال 1360 در مناطق مختلفي به امر تبلیغ مبادرت ورزیده و با حضور زیبا و جوانانه خویش به امر خطیر و خاطره انگیز ارشاد و تبليغ، پرداخته بود با رسیدن به سال 1360، و شعله ور شدن آتش جنگ تحمیلی وظیفه خویش دید تا در جبهه های نبرد حق علیه باطل حضور یابد و سلاح ایمان و یقین خویش را این بار در میدانی دیگر به محک امتحان گذارد.
و سرانجام در تاریخ 14/9/1360 روح بلند و آسمانی این مرد مبارز و طلبه روحانی از خاک به افلاک پرکشید و شهد شیرین شهادت نوشید و به وصال حق رسید.
خاطرات زیبای او که پر از بوی بهشت است
برادر جانباز شهيد، سيدمحمدباقر اسلاميخواه در یادکردی از برادرش می گوید:
او از جنس عاطفه و مهرباني بود. اگر ازتمام اندوختهاش گذشت و به مصاف گلولهها شتافت، به خاطر مهربانيهايش بود كه نميتوانست اضطراب و گريه كودكي را در هجوم متجاوزان زيادهخواه، ببيند.
مادرم ميگفت: روزي در حال اقامه نماز بودم كه ناگاه متوجه شدم سيدمهدی در كنارم قامت بلند نماز بسته است. در نگار ضميرم رنگ سرخ شهادتش نقش بسته بود و ميدانستم خاكي نيست. پس با خود انديشيدم كه نماز را به درازا كشم تا از عطر حضورش بيشتر استشمام كنم. او با من ماند. من آهسته ميخواندم و او پا به پاي من مثل روزهاي حضورش آهسته ميخواند. اگر هم نمازم را سرعت ميبخشيدم، او نيز چنين مينمود.
در سجده آخر، با خود گفتم كه در سجده بمانم تا او هم بماند؛ اما ناگاه متوجه شدم كه چادر روي دستم سنگيني ميكند؛ جوري كه نميتوانستم سر از سجده بردارم. لحظاتي بعد كه سر برداشتم، جاي خالي لالهام را ديدم. او بارها و بارها اتفاق افتاد كه آمد و از من خبر گرفت.
وصیت نامه ای که مانیفست اعتقاد و حرکت می شود
و آنگاه، پاره های نور در جولانگاه واژه های عبور؛ وصیت نامه ای از جنس حقیقت و شرافت و ایمان.
وقتی لابلای خطوط وصیتنامه اش پرسه می زنیم، یادمان می افتد که شهدایمان چقدر فهمیده و جانبرکف و پرشور و شعور بوده اند؛ و دست ما چقدر تهی است از این خرمای خرد که بر بلندای نخل معرفت، دلربایی می کند.
طلبه شهید سيد مهدي اسلاميخواه در آیه های ربانی و سوره های نورانی وصیتانه اش از خوبیها و زیبایی ها می گوید و از هرآنچه انسان، شرافتش را بدان مردهون و مدیون است.
و با این آیه می آغازد که:
«يا ايها الذين آمنوا هل ادلكم علي تجاره تنجيكم من عذاب اليم.تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون في سبيل الله باموالكم و انفسكم ذالكم خيرٌ لكم ان كنتم تعلمون». (صف/11-12)
که: اي اهل ايمان، آيا شما را به تجارتي سودمند كه از عذاب دردناك الهي نجاتتان بخشد، دلالت كنم؟ آن تجارت اين است كه به خدا و رسول او ايمان آوريد و با مال و جان خود در راه خدا به پيكار برخيزيد، اين كار از هر تجارت، براي شما بهتر است اگر دانا باشيد.
و بعد از «سلام ودرود بر آنان كه خالصانة و بدون ريا، در راه الله به قيام عليه استكبار برخاستند و به «اشداء علي الكفار» و «رحماء بينهم» جامه عمل پوشيدند و جان شيرين خود را در راه خدا و جانشينان خدا هديه كردند»...
می رسد به هم قطارانش و آنها که امروز علم حوزه و روحانیت را بر دوش می کشند:
طلبه ها؛ پیامبران عصر ما
سلام بر برادران روحاني و طلاب مسئول، اين پيامبران عصرما كه به هر سو پيام اين شهيدان را ميرسانند. و مردم را از نغمههاي شوم آگاه ميكنند.
و سلام بر ملت غيور و شهيدپرور ايران و نابودي و ذلت و خواري از آنِ مشركين كفار و منافقين و شيطان بزرگ آمريكاي جهانخوار باد.
يا عزت يا ذلت؛ يا حسين يا يزيد؛ يا تسليم را يا شهادت؛ يا بهشت يا دوزخ.
ملت رزمنده مسلمان ايران بايد بداند که اين راه، راهي نيست كه به روي هر انسان بياراده و سست ايماني گشوده شود؛ بلكه پاكباختگان ايثارگري، چون حسين -عليهالسلام- و ياران باوفاي او... توان رفتن به اين راه را دارند كه به درجة ارزشمند و والاي دوستي خاص خدا رسيده باشند.
اولياءالله كسانياند كه از آزمايشهاي سخت الهي با موفقيت بيرون آمده، ارزش، اعتبار و ايستادگي خويش را براي رسيدن به درجه بلند دوستي الهي به اثبات رساندهاند دراين ميان كسي كه در جهاد به رويش باز شده باشد به دوستي خاص ميرسد...
برویم زیر چتر حمایت الهی...
روشن و آشكار است جامعهاي كه در پوشش زره الهي قرار گيرد، از هر گونه آسيب و رنجي مصون خواهد ماند و با نبرد دلاورانة پيكارگران راه حق و دشمنان خويش پيروز خواهد شد. بقا و پايداري يك جامعه نياز مبرمي به فداكاري و از جان گذشتگي دارد. جامعهاي كه مردم آن بيتفاوت باشند و از حيثيت، شرف و انسانيت خويش دفاع ننمايند، تجاوزگران بر آنها مسلط شده، نكبت و بيچارگي را براي آنان به ارمغان خواهند آورد؛ چنين جامعهاي نميتواند شرافتمندانه و سربلند زندگي كند و لباس ذلت، زيبندهترين جامه آنان است. اين مردمي كه به پيكار بر نميخيزند، بايد منتظر بلا و گرفتاريهاي پي در پي باشند. نتيجة طبيعي سستي و بيتوجهي نيز به اين امر مهم گرفتاريها و رنجهاي فراوان است...
بیا ثابت کنیم که ما ملتی دیگریم
بگذاريد ثابت شود كه يك بار ديگر در تاريخ خونبار بشر، ملتي پديد آمده كه عليه همة رسواييها، ننگها و ذلتها ميشورد و تسليم خونخوارترين و وحشيترين موجودات روي زمين و قلدران زبون كه ابرقدرتشان مينامند، نخواهيد شد.
بگذاريد تاريخ بنويسد كه بار ديگرملتي را به جرم عقايدش تكه تكه كردند و پيكرهاي پاك آنان را همچون درندگان وحشي از هم دريدند. بگذاريد بنويسند که آنها شجاعانه ايستادند و از سيل جوشش خون نهراسيدند و بدنهاي تكه پاره و له شدة برادرانشان، شجاعت بيشتري به آنان داد و با عزمي سختتر از پولاد بر قلب دشمن تاختند و زبوني و ذلت را از آن آنان ساختند؛
زيرا اين تبهكاران وبيمايگان نميدانند كه اشتياق ملت بزرگ ايران براي شهادت، بيش از اشتياق طفل به پستان مادر است.
خوشا آنان كه با عزت ز گيتي
بساط خويش بر چيدند و رفتند
خوشا آنان كه بر اين عرصه خاك
چو خورشيدي درخشيدند و رفتند
نـگرديـدنـد هرگـز گرد بـاطـل
حقيقـت را پـرستـيدنـد و رفـتند
آری؛ شهدا زنده اند؛ زنده و پاینده و خداوند در قرانش به زیبایی و عظمت و به ملموس ترین وجه ممکن می گوید که شهدا آنقدر زنده که نزد خدا روزی می خورند.
و این نشانه زیبا و دوست داشتنی از حقیقتی است که قرآن کریم بر آن توجه و تنبه می دهد.
و راهی برای اهل یقین و چراغی برای مومنین.
و شهدا پیشروان کاروان یقین و پرندگان سبکبال آسمان وصالند.
می بینی؛ حالا خوب می فهمی که وقتی گفتیم زندگی و خاطرات و وصیتنامه شهدایمان سرشار از علامت های روشن وصل و رهیابی، به واژه هایی رسیدیم که از دلش می توان دریافت از کجا نشأت می گیرند و تا کجا می برندمان.
اشاره هایی که از آنسوی زمین و در قلب بهشت یقین، ارسال می شوند.
و شهید روحانی ما سیدمهدی اسلامی خواه که از استان مقدس خراسان رضوی و شهرستان زرخیز سبزوار راهی دیار دیدار گشته بود، یکی اتز ستاره های فروزان و پرفروغ این آسمان بلند و این آستان منور است.
درود بر روح پاک و متعالش؛ یادش زنده و راهش پررهرو و مرامش جاوید باد!
پی نوشت:
*با بهره مندی از منابع پایگاه اطلاع رسانی کنگره شهدای روحانی